کد مطلب:129353 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:214

نامه های کوفیان پس از مرگ معاویه
مردم كوفه به محض شنیدن خبر مرگ معاویه و آگاهی بر این كه امام حسین (ع) از بیعت با یزید خودداری ورزیده و از مدینه بیرون رفته و در مكّه اقامت گزیده اند، پیك ها و نامه هایشان را به سوی آن حضرت روانه كردند و تقاضا نمودند كه نزد آنها برود و اظهار داشتند كه آماده یاری و قیام با ایشان هستند. به طوری كه در دفعات متعدّد، كوفیان دوازده هزار نامه را برای آن حضرت فرستادند. [1] فهرستی به ایشان رسید كه نام 140000 تن را در خود داشت و فرستندگان اظهار داشته بودند كه به محض رسیدن به كوفه به یاری اش برخواهند خاست. [2] مسلم بن عقیل كه به عنوان سفیر امام (ع) نزد كوفیان رفت،


پس از گرفتن بیعت از مردم به آن حضرت چنین نوشت: «اما بعد، فرستاده به اهل خویش دروغ نمی گوید. هجده هزار نفر از كوفیان با من بیعت كرده اند. چون نامه ام به شما رسید، با شتاب حركت كنید كه همه مردم با شما هستند و هیچ تمایل و گرایشی به خاندان معاویه ندارند، والسلام.» [3] .

كوفیان در نامه هایی كه آخرین هیأت های اعزامی آنان به مكّه به امام حسین (ع)، تقدیم كردند، به وی نوشتند: «اما بعد، مردم چشم انتظار شما هستند و بر هیچ كس دیگری نظر ندارند، ای فرزند رسول خدا(ص) بشتاب، بشتاب كه باغ ها سرسبزند و میوه ها رسیده اند. زمین خرّم است و درختان جامه سبز به تن كرده اند. هرگاه كه خواستی نزد ما بیا كه به سوی سپاهی آماده جانبازی در ركاب خویش می آیی.» [4] نیز به آن حضرت نوشتند: «ما خویشتن را وقت شما كرده ایم، با والیان به نماز حاضر نمی شویم، نزد ما بیا كه شمار ما صد هزار تن است!» [5] .

نامه های كوفیان در وجوب پذیرش خواست آنان، حجّت را بر امام (ع) تمام می كرد. با وجود این، حضرت رفتن خویش را به تحقیقات و مشاهدات شخص مسلم بن عقیل درباره وضعیت اهل كوفه منوط كرد؛ و در نامه نخست خویش به كوفیان با تصریح به این موضوع فرمود: «... اگر او برایم نوشت كه عموم شما و خردمندان و صاحبان فضیلت شما بر آنچه پیك هاتان آورده اند و در نامه هایتان خوانده ام، همرأی هستید به خواست خداوند، به زودی نزد شما خواهم آمد...» [6] .

در پرتو نامه مسلم بن عقیل، امام حسین (ع) عزم خویش را برای رفتن به كوفه، با احتجاج به نامه هایی كه به ایشان نوشته بودند، جزم كرد. استدلال امام به نامه هایی كه كوفیان برای وی فرستاده بودند فراوان است و كتاب های تاریخی آن را نقل كرده اند. برای نمونه هنگامی كه عبدالله بن مطیع عدوی پرسید كه چه چیزی او را از حرم خدا و


حرم جدش (ص) بیرون رانده است؟ فرمود: «مردم كوفه به من نامه نوشته و از من خواسته اند كه نزد آنها بروم...» [7] .

در پاسخ ابن عمر نیز كه وی را از رفتن به عراق نهی می كرد فرمود: «این نامه هایشان است كه با من بیعت كرده اند.» [8] .

یزید بن رشك در یكی از منزلگاه های طول راه از آن حضرت پرسید: چه چیزی شما را در این دشت، كه هیچ كس در آن نیست، فرود آورده است؟! امام (ع) پاسخ داد: «اینها نامه هایی است كه كوفیان برایم نوشته اند و[اما] من آنان را جز قاتل خود نمی بینم...!» [9] .

در پاسخ به طِرِمّاح كه از وی خواست تا به كوه أَجأ پناه ببرد، فرمود: «میان من و این مردم (حرّ و لشكر او) پیمانی است كه از تخلّف آن اكراه دارم» [10] و در نقل دیگری آمده است: «میان ما و میان این مردم پیمانی است كه با وجود آن توان بازگشت نداریم...» [11] .


[1] اللهوف، ص 15.

[2] حياة الامام الحسين بن علي (ع)، ج 2، ص 335- 336 به نقل از «الوافي في المسألة الشرقيه»، ج 1، ص 43.

[3] تاريخ طبري، ج 3، ص 290.

[4] اللهوف، ص 15.

[5] تذكرة الخواص، ص 315.

[6] تاريخ طبري، ج 3، ص 278؛ الارشاد، ص 185؛ الاخبارالطوال، ص 231.

[7] الاخبار الطوال، ص 246.

[8] تاريخ ابن عساكر (ترجمة الامام الحسين (ع) / تحقيق محمودي)، ص 192، حديث 246.

[9] مأخذ پيشين، ص 211، شماره 266؛ نيز ر.ك: سير اعلام النبلأ، ج 3، ص 305.

[10] مشيرالاحزان، ص 39.

[11] تاريخ طبري، ج 3، ص 308.